پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه سن داره

پرهام هستی ما دوتا

دندون 5 و 6

عزيزم دندون 5 و 6 در اومدن يه مدتى خيلى اذيت ميكردى واسه همين دندوناى خوشملتن كه بلاخره زدن بيرون مبارررررررك فندوقم   دوسسسسسسستت دارم عسلكم   ...
27 فروردين 1392

خوشحالى قند عسلم

عسلى مامان ديروز بردمت بيرون خيلى خوشحال بودى همين كه تاب و سرسره رو ديدى از ذوق زياد صداى عجيبى از خودت در اوردى منم بردمت كمى سوار تاب و سرسره كردمت اخه اولين دفعه است كه سرسره ميبينى اينجا دوست نداشتى نى نى ديكه اى سوار بشه محكم تاب كرفتى دوست نداشتى مامان عكستو بندازه اخم كردى اخرشم زدى زيره كريه ...
22 فروردين 1392

خاطره 13 روز

وروجكم برات مينويسم تو اين 13 روز كجا بوديم اولين روز عيد يعنى 30 رفتيم خونه مامان بزرك جون  كلى اونجا شيطنت كردى  روز اول عيد رفتيم خونه عزيز جونت شبم اونجا مونديم خيلى دير وقت بود شما هم خواب بوديد مامان و بابا هم رفتن خونه خاله مهناز خلاصه اين 2 روز خوش بوديم دوباره فرداشم رفتيم    بعد اومديم خونه تا روز ششم جايى نرفتيم اخه ميخواستيم بريم سفر شهر شمال خونه عمه زهرا هم رفتيم خونه عمه نركس نرفتيم اخه باران جون مريض بود خدارو شكر الان خوب شده وسايلمونو   جمع كرديم رفتيم خونه عزيز شب مونديم فردا صبح با دو تا داييا راهى شديم اولش تو ماشين برام خوب بود بعد كه شما...
19 فروردين 1392

ازدست تو فسقلى

از دست تو فسقلى امروز مامانو ترسوندى رفته بودى كنار مبل و بخارى ديده هم نميشدى صدات هم ميزدم جواب نميدادى همين جورى 5 دقيقه دنبالت بودم تا ديدمت همين جورى داشتى ميخنديدى قربونت بشم عسلى مامان بزرك شدى هر روز يه كار جديد ميكنى مامانو خوشحال ميكنى ...
19 فروردين 1392

ماهگرد

سلام عزيزم مامان ببخش چند روزی نتونستم بیام برات بنویسم الان ٦ روزه که ١٠ ماهت تموم شده رفتی تو 11 ماه مبارك باشه نفسم                                                                              دوسسسسست دارممممممممممممم ...
15 فروردين 1392
1